loading...
هــــــــــــدف

دو پرنده خیالی

کلاغ سفید بازدید : 753 شنبه 26 فروردین 1391 نظرات (0)

 

زندگي اي داشتيم که به گفتن نمي آيد. دو تن بوديم، همچون دو روح، دو پرنده خيالي، بال در بال هم، در بهشت آرزوهاي جواني.

با هم بوديم.

روزهاي آخر مي گفت: «من از همه چيز بريده ام. از خداوند بخواه مهر تو را هم از دلم بردارد تا هر چه زودتر رها شوم.»

و يک شب من بريدن او را حس کردم.

نگاه سردش را که ديدم، تنم لرزيد؛ با خودم گفتم: «نکنه آخرين شب باشه!»

وقتي سر جنازه اش رسيدم، خم شدن و نگاهي به پاهايم انداختم. مي خواستم مطمئن شوم آيا هنوز پايي براي رفتن باقي مانده است؟ با هم بوديم، اما يکي رفت و ديگري ماند.

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
کاش میشد فریاد بزنم: پایان دوباره دلم شکست...از همان جای قبلی... کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا.! دیگر شروع نشوی.....کاش میشد فریاد بزنم: "پایان"... دلم خیلی گرفته..... اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد! آدمها از دور دوست داشتنی ترند..........
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 788
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 7520
  • آی پی امروز : 97
  • آی پی دیروز : 391
  • بازدید امروز : 286
  • باردید دیروز : 1,005
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 32
  • بازدید هفته : 6,234
  • بازدید ماه : 36,121
  • بازدید سال : 185,122
  • بازدید کلی : 4,178,545
  • کدهای اختصاصی
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    وبلاگ-کد جستجوی گوگل
    کد تبادل بنر: لطفاً کد بنر خود را در نظرات قرار دهید.

    هـــــــــــــــــــــــدف

    وبلاگ-کد لوگو و بنر