loading...
هــــــــــــدف

ماهيگير خيالباف

pari بازدید : 535 دوشنبه 28 فروردین 1391 نظرات (0)

داستان ماهیگیر

 

 

 

 

 

روی روزگاری ماهیگیری جوان ماهی ای طلایی گرفت.تا خواست ماهی را در سبد بیندازد ماهی شروع کرد به حرف زدن و با لهجه غلیظ دریایی گفت:…

-

برای خواندن ادامه داستان لطفا به ادامه مطلب مراجعه کنید…

“هی ! ماهیگیر جوان ! من شاهزاده ی این دریا هستم و با قدرت جادویی ام می توانم هر آرزویی را برآورده کنم . بگذار بروم . در عوض تمام آرزوهایت را برآورده می کنم . “

ماهیگیر جوان که از خوشحالی در پوست خودش نمی گنجنید چشمانش را بست و رفت به دنیای خیال . دید که خوش تیپ و پولدار است . با زیباترین دختر جهان ازدواج کرده و کودکان زیبایی را دید که در باغ های بزرگ بازی می کنند .

مرد جوان آرزو کرد که هیچ وقت مریض نشود و هیچکدام از آنهایی که دوست شان دارد هرگز نمیرند و خودش تا آخر عمر خوب و خوش زندگی کند .ماهیگیر جوان خیال کرد و خیال کرد و با چشمان بسته آرزوهای بیشماری را یک به یک شمرد تا که ساعتها گذشت .

چشمانش را که باز کرد دید

ماهی برآورنده آرزوهایش

توی دستش مرده


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
کاش میشد فریاد بزنم: پایان دوباره دلم شکست...از همان جای قبلی... کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا.! دیگر شروع نشوی.....کاش میشد فریاد بزنم: "پایان"... دلم خیلی گرفته..... اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد! آدمها از دور دوست داشتنی ترند..........
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • لینک دوستان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 788
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 7520
  • آی پی امروز : 101
  • آی پی دیروز : 391
  • بازدید امروز : 309
  • باردید دیروز : 1,005
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 32
  • بازدید هفته : 6,257
  • بازدید ماه : 36,144
  • بازدید سال : 185,145
  • بازدید کلی : 4,178,568
  • کدهای اختصاصی
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    وبلاگ-کد جستجوی گوگل
    کد تبادل بنر: لطفاً کد بنر خود را در نظرات قرار دهید.

    هـــــــــــــــــــــــدف

    وبلاگ-کد لوگو و بنر