من
از چرخش الکترون ها به دور هسته آموختم که کل جهان به دور مرکز هستی می
چرخد و از حرکت پیوسته ذرات چه ارتعاشی چه انتقالی یا دورانی که ثبات و
سکون در آفرینش راه ندارد و پیوسته در مسیر تغییر و تحول و تکامل هستیم.
از شیمی
آموختم که هر چه فاصله ما از مرکز افرینش وخالق هستی بیشتر باشد ما و
نیستی ما آسانتر خواهد بود همانطوری که جدا کردن الکترون از دورترین لایه
اتم آسانتر است.
از
تلاش ذرات بی شعور برای پایدار شدن متعجب شدم و دریافتم که شعوری والا و
اندیشه ای برتر در پس پرده هدایت گر نقش ها و طرح هاست از پیوند اتم ها
برای پایدارشدن دریافتم که اتحاد در مرز پایداری است و از گازهای نجیب کامل
شدن را رمز پایداری یافتم.
از
بحث واکنشهای چند مرحله ای و زنجیری آموختم که ما ذره های حد واسط مراحل
زندگی هستیم که در یک مرحله واکنش متولد می شویم و در واکنشی دیگر می میریم
و هدف آفرینش و خلقت فراتر از تولید و مصرف ماست.
از
بحث تعادل های شیمیایی و واکنشهای برگشت پذیر آموختم که جهان تعادلی است
پویا و دینامیک که گرچه در ظاهر خواص ماکروسکوپی ثابت و یا متغییری دارد
اما در درون در تکاپو و فعال است.
از شبکه بلور جامد های یونی آموختم که با وجود تضادها می توان چنان گرد هم
آمد و پیوستگی ایجاد کرد که شبکه ای مقاوم در مقابل دماهای ذوب بالا بوجود
آید.
و از شیمی آموختم که از دست دادن فرصت ها واکنش های برگشت ناپذیری هستند که تکرار انها میسر نخواهد بود.